26
+ ینی ملت یه جوری کامنت میذارن...انتقاد می کنن که آدم میترسه یه مطلب تو وبش بذاره :/ والا :|
+ اگه یه روز حس کنم عاشق شدم... اون روز می ترسم...
+ وقتی گفت این یه چیز طبیعیه قیافم همچنان این شکلی :| بود تا اینکه پدرگرام هم در جمع سه نفریمون با مامان بهش اشاره کرد... من نمی دونستم کجا رو نگاه کنم از خجالت... انگار قضیه طبیعی تر از این حرفاس :/
+ خدایا انگیزه م برا درس خوندن از بین نره...
+ ذهن پریشانی دارم امشب...
+ راستی امروز سالگرد ازدواج حضرت علی و فاطمه بود...اینقدر تو تلوزیون عروس و دوماد نشون دادن آدم هوس میکنه فقط یه شب عروس/داماد بشه... فقط عروسی ولاغیر :/
+ مثلا میشود گاهی آدم دلش بغل کردن بخواهد...
+ شیش روز دیگه مدرسه شروع میشه... همیشه از لحظات آخر بدم میاد... استرس میده بهم... مثل همین روزای آخر مونده به مدرسه...مثل شب امتحان...
+ کلا فکرشو که می کنم می بینم قلب من مث یه نوجوونه...یه وقتایی یاغی میشه ...شورش میکنه...دلم میخواد لهش کنم :/
+ جلوگیری از فوران و جولان احساسات یکی از سخت ترین و گ.وه ترین کارهای دنیاست... خیلی با این قضیه سروکله میزنم تا سر احساسات نوجوونی راه درستو گم نکنم...
+ مثلا شده یه وقتایی بگم کاش منم عاشق یکی بودم...دلم وقت حرف زدن با یکی تندتند میزد... بعد صبح از فکری که به ذهنم اومد به گ.وه خوردن می افتادم :/
+ خدا امشبو بخیر کنه...انگار یه چیزیم هست... آب و روغن قاطی کردم انگار :|
+ اهمیت ندین, مهم نباشن اصلا براتون.
+ ترس داره زیاد.
+ چی طبیعیه :| اَی بابا فضولی شد :/
+ امیدوارم پا پس نکشین:)
+ پریشان حالی بد است.
+ ضایست عروس/داماد بودن, سخته, زشته یه جوریه :|
+ کلا آدم بین تنهایی یه جمع رو دوست داره همیشه.
+ منم قبلنا این موقعا که میشد حس بدی داشتم...
+ قلبِ نوجوونا با قلبِ خیلی بالغا فرقی نداره, یعنی بعد از نوجوونی هم همونطور میمونه...
+ بنظر منم همینطوره, یکی از سخت ترین و سخت ترین کارای دنیا.
+ بعضی وقتا تو بعضی شرایط اینجور میشه, ولی وقتی آدم خارج شه از اون شرایط پشیمون میشه :|
+ زنده این؟ 0_o