72
متاسفم رفیق ف... چه بد شد...
که دیگه خطرناکه برام...صمیمی بودن باتو...
متاسفم که من آدم ریسک کردن نیستم...
متاسفم رفیق ف...
خودت این طنابو پاره کردی...
من روت حساب باز کرده بودم اما حیف...
انگار تو این دنیا باید تنها بمونی...تا چیزیت نشه...
رفیق ف ...
پیش تو ساکتم و تو هیچوقت گله ی عمق چشمامو نمی بینی...
آره رفیق...گله دارم ازت...
منی که بات صاف و صادق بودم و تو نه... تو پنهون کردی ازم...
تا جلوتو نگیرم... و حالا تو چشم بقیه یه دختره...
هعی... من باورت دارم رفیق ف... اما مردم نه...
رفیق دنیا پر از مشکلاته ... امیدوارم سربلند بیرون بیای...
به حرفام گوش نکردی...گوش نکردی و شدی این...
و من خیلی سنگدلانه و وحشیانه آماده بریدن طناب دوستیمون شدم...
هر چند تو منو آروم می بینی...
هی رفیق...
تو حتی باورم رو نسبت به دوستی عوض کردی... این افتضاحه...
و بدتر از اون اینه که هی یادم میاد حرفا و نصیحتامو و تو
حتی به یه کلمه ش هم فکر نکردی...
شاید تو همون دوست ها رو بیشتر می پسندی...
متاسفم دختر...اما...
دیگه انتظار نداشته باش صمیمی ترین رفیق ما باشی...
که من همون روز تو پارک رفیق صمیمیم رو گذاشتم و اومدم...
رفیق ف...
این از اعتماد به نفس و شاخ و ال و بل بودن من نیست...
ولی من مطمئنم تو یه دوست خوب رو از دست دادی...
و من هم...تنها تر شدم...