اینجا خاطره نم نم می بارد...

هیســــ ... سکوتُ حس کن آدم...

اینجا خاطره نم نم می بارد...

هیســــ ... سکوتُ حس کن آدم...

پیام های کوتاه
  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۱۸:۰۵
    31
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۹/۲۶
    65
  • ۹۴/۰۹/۱۳
    73
  • ۹۴/۰۹/۱۰
    72
  • ۹۴/۰۹/۰۸
    71
  • ۹۴/۰۹/۰۷
    70
  • ۹۴/۰۹/۰۴
    69
  • ۹۴/۰۹/۰۳
    68
  • ۹۴/۰۹/۰۳
    67
  • ۹۴/۰۹/۰۳
    66
  • ۹۴/۰۸/۲۷
    65

67

سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۹ ب.ظ

امروز تو آرایشگاه←

شاگرد آرایشگر( با چشمای گرد): وای تو میخوای این موها رو بزنی؟حیفت نمیاد؟

من با لبخندی ملیح: نه والا 

- چطور دلت میااااد؟؟؟؟

قیافه من← o_O 

بابا موئه...مووووو....عشق گمشدم که نی :| 

دوسال دیگه بازم بلند میشه! 

موهامو که از بیخ پسرونه زده شد،شاگرده گفت: 

-حیف و میل کردی مو به این بلندیو :/ 

ای بابا... ملت چه وابستگی هایی دارن!!!!

اتفاقا من از این قیافه پسرونه و جذابی که پیدا کردم،

 سخت خرسندم ^__^ خیلیم جذااب... والا :)))

 اصن قیافه نگو ماه بگو...

 اعتماد به نفسم کی داره؟ دووووششششمن!!!:))) 

+ وقتی میری آرایشگاه فامیل طبیعیه که فامیل ها رو ببینی...

+ بحث افسردگی بود...زدم به فاز روانشناسی یه کمم راهنمایی کردم... 

+ وقتی یه چی حالیت باشه روت حساب وا می کنن... 

ازت راهنمایی می گیرن... 

+ دلم میسوزه...واسهآدمای افسرده ای که حالشون خوش نی... 

خودم یه روزی اینطور حالی داشتم... 

خودمو کشیدم بیرون ازش...کاش اینا هم بکشن بیرون... 

+ یه لاک فیروزه ای  بود فروشی...آخرش یادم رفت بخرم... 

رو دلم موند...دیگه م حال ندارم برم اون ورا واس یه دونه لاک :/ 

+ راستی فکر کنم بعد سه سال دوباره وارد محیط آرایشگاه شدم....

در این حد با این مکان مقدس برای خانوما بیگانه م :|||| 

+ پولش شد ده تومن!


# من و امروز و آرایشگاه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۳
باران ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی