11
هیچوقت دلم نخواست دوست پسر داشته باشم... که عشقم نفسم های الکی بگم... که خیانت کنم به اعتماد خانوادم... که بشم مث خیلی از دخترای اطرافم و دغدغه م پسرای خوشگل شهرمون باشه... اصن تو این فازا نبودم...و نیستم... اکثر دخترا میگن به خاطر تنهایی و کمبود محبت به اینجور روابط رو میارن اما از نظر من دختر اگه دختر باشه میتونه در کنار همه ی این ها بازم خودشو حفظ کنه... درسته روابط بخش مهم زندگی ماست...خیلی از خانوما و آقایون...دختر و پسرهای جوون همکارن باهم... دوست هستن...اما این دوستی ها فرق داره با قضیه اولی...همه ی آدما خوب نیستن...شاید طرف مقابل نسبت بهت قصد سوء داشته باشه و تو غرق رویاهات اینو نفهمی... این روزا بد بودن و لا.شی بودن دختر و پسر نداره... ولی امان از روزی که یه ناشی گیر یه لا.شی بیفته... به نظر من دوستی های این چنینی که بیشترش هم بخاطر تغییرات هورمونیه خیلی بی معنیه...کاش اینقدر فرهنگ بالا بود که یه دختر میتونست با یه پسر همونطوری دوست باشه که با دوست دخترش هست...اما واقعا اینجوری نیست...انگشت شماره...چون اکثرا یه نیتی دارن پشت این دوستی... قشنگ نیست این مسئله...همیشه دوست داشتم یه همچین دوستی داشته باشم...البته دوست نه ورفیق... برا من رفیق با دوست فرق میکنه... رفیق یعنی اوج رفاقت..یه ایده آل تو ذهنم که هنوز دست نیافتنیه...نمیشه که من یه دوستی داشته باشم جنس مخالف باشه... تو درگیری ها به هم کمک کنیم... تو ناراحتی...شادی هم شریک باشیم فقط به عنوان دوست نه بیشتر و عمیق تر...حتی شده من بگردم براش زن پیدا کنم! جدی... همیشه دلم میخواست یه همچین رفیقی داشته باشم...مثلا الان دلم میخواد این رفیق آرمانی رو از ذهنم بکشم بیرون...این موقع شب...تو این سکوت آرامش بخش نیمه شب شهریور ماه خیابونای خلوتو گز کنیم... گپ بزنیم... از هرچی...از قیمت بنزین گرفته تا انتخاب رشته و دانشگاه... جوک بگیم... ضد حال بزنیم به هم... رو جدولای خیابون بایستیم...دستامونو از دو طرف باز کنیم و راه بریم... بخندیم... بدون هیچ عاشقانه ای...بدون هیچ هو.سی... بدون هیچ حرکت و رفتار اضافه ای... چقدر خوبه همچین دوستی داشتن...
اون گروهی که اول متنتون گفتین آدمای بی خودین, که به خاطر دلیلِ خاصی با هم دوست شن و یه مشت کلمه ی کلیشه ای واسه هم بفرستن و چرت و پرت بگن, درکشون نمیکنم دیگه.
یه سریای دیگه هم هستن با یکی دوست میشن دل میدن قلوه میگیرن بعد خسته میشن از همدیگه و کات میکنن و میرن سراغ یه کیسِ جدید و دوباره همون آش همون کاسه.
یه دسته ی دیگه هم هستن که از دو دسته ی بالایی خیلی قابل توجیه ترن, یه جورایی میشه گفت کلا توجیه شده ان. اونایی که فک میکنن عاشق کسی شدن(ک منظور من اوناییشونه ک واقعا عاشق شده باشن, احساس زودگذر و این بچه بازیا تو کار نباشه) و شخصِ مقابل براشون خیلی مهم باشه,جوری که حتی با دیر جواب گرفتن مسیجش حالش بد شه, که واسه خوب نبودنِ حالِ طرفِ مقابلش حالش بد شه, یعنی زندگیش کاملا تحت تاثیر اون باشه.
در کل به خاطر شرایطِ فرهنگی که ایرانیا باهاش بزرگ شدن دوستی بین پسر و دختر (که اکثرن مخفین) یه جورایی یه نیازِ طبیعیه, که البته میشه بی جواب گذاشتش, یا بهش اهمیت نداد, آدم نمیمیره.
اون دوستیِ متفاوتی هم که ازش گفتین خیلی خیلی دوست داشتنیه, ولی واقعا نمیشه براش چهارچوب مشخص کرد, نمیشه توضیحش داد, نمیشه راجبش بحث کرد, نمیشه پیش بینیش کرد. به خاطرِ نقطه ضعفِ آدما, به خاطر شخصیت متفاوت آدما, به خاطر "عدمِ ثباتِ آدما" ...
هیچی دستِ خودِ آدم نیست به هیچ وجه,
همون دوستیِ متفاوتی که میگین شاید بعد از یه هفته شد یه رابطه ی احساسیِ خاص, مطمئن باشین دستِ آدم نیست,
نه که بخوام بگم این بَده ها, نه, هر کی خوب و بد خودشو میدونه, اما اینکه از قبل واسه دوستی با یه جنسِ مخالف محدودیت و مرز تعیین کنی یه اشتباست, چون مرز واسه عقل قابلِ تشخیصه, نه قلب.
در کل اگه آدما بتونن تو قالبِ چهارچوبای از پیش تعیین شده اون رابطه ای که گفتینو شروع کنن خوبه,اگه بتونن, اصلا اگه بشه...