واقعا شام غریبان دلگیره...خیلی خیلی دلگیر...
عاشورا باشکوه بود... خیلی... مثل هرسال...
آش رشته نذری خوردیم... با دسته ها حرکت کردیم...
علم می چرخوندن...سلام میدادن به عزادارا..
.به علم مسجدای دیگه... این یه حرکتو بیشتر از همه صحنه ها دوست دارم... بین اومدن دسته ها ...بین اون همه جمعیت...یهو صدای الله اکبر بلند شد...اذان ظهر عاشورا... تند تند با فاطمه رفتیم وضو گرفتیم ... هول هولکی بود ولی نماز جماعتو خوندیم... یه علم گوشه ی خیابون بود... رفتیم پیشش و روش دست کشیدیم... خوب بود...با پاهایی که داشت جدا میشد اومدیم خونه... و امشب.... امشب...امشب شام غریبان یتیمان حسین است...
این همه به حرف ننه بابامون گوش میدیم ببینیم آخرش چه گ.وهی میشیم!!!
هه!
پ ن: بدم میاد .اع.که چی مثلا؟؟؟
-هه هه آره باع با این رفتارای خوبت دنیا شد مال تو
-مخ داده رد ولی نشأت می گیره از یه درد.
-راضی نیستم.
هه.آرع ما کم سعادتیم دآش. ظاهرا همونا رو بیشتر می پذیرن تا ما.
- ری-دم.ری-دی.ر-ید← بهترین فعل صرفی دنیا.
- که چییییی؟؟؟ بچه خوب ننه بابات باش...هی بگو چشم چشم ... آخرش جلو جمع هم که باشه مهم نی...همچین میر...ولش...
اصن خوش نمیگذره... هه...
بچه ها تعجب میکنن من اینقدر نسبت به این دوتا محترمانه رفتار میکنم...
اینقدر ادب و این چرت و پرتا...اع... چرته...
باور کن چرته...چررررررت... آخرش هم هیچی...
نه اونا به قدر احترامت احترام میذارن نه اگه در آینده ننه یه بچه شدی اون بت احترام میذاره!
به همین راحتی...
+ باع من خنگ تر از این حرفام درست و حسابی نشونم بده وگرنه همش شک دارم...
+ امام حسین تو دیگه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ :(
+ تنهایم بگذارید...در من تیمارستانی قصد شورش دارد...
+ من بالاخره یه روز همه حرفامو ...
همه ی چیزایی که چال کردم تو دلم رو...به رو جفتشون میارم!
باورکن!
+ کل خوش نمیگذره ...
فقط یه وقتایی تو جزء پیش میاد خوش بگذره...
که اونم یه وقتاییه...یه وقتایی...
+ بشین درستو بخون بچه...وگرنه به باد میری...
+ دلم میخواد قلبمو از جا در بیارم بندازم تو جوب...خیلی بی خاصیته... بدم میاد ازش!
+ شده که توی دلت کافه ی تلخی باشد؟
+ جوانان بنی هاشم بیایید...علی را بر در خیمه بگذارید... قشنگ ترین مداحی دسته امشب...
+ حس میکنم بیشتر باس برا خودم گریه کنم تا عاشورای حسینی...هه
+ دقیقا یکی بیاد بگه من چرا آفریده شدم ... خیلی دعاش میکنم...سوال بدجور فنیه :|
+ مجردی ما به گو.ه ترین شکل ممکن در حال سپریه... تأهل بماند...هه...زندگی واقعا چرته...از اول تا آخرش یه جای کار باس بلنگه...اه اه اه اه حالم به هم خورد!
یه مدت نماز نمی خوندم....
دوباره از محرم شروع کردم خوندن...
یه وقتایی بین نماز اینقدر آروم میشم،
حس میکنم همه ی خستگیای روحیم یهو پر میکشه میره...
سبک سبک میشم...
اصن این آرامش بی نظیر وصف شدنی نیست...
تا حالا هیچوقت اینطوری روحم آرامش پیدا نکرده بود...
خدایا...
من فکر میکردم یه همچین آرامش بی نظیری یه جا دیگست...
ولی سر نماز طعمشو بم چشوندی...
ممنونم...
خالص خالص ممنونم معبود دوست داشتنی من :*
ای تفففففف دوباره سرما خوردم... دارم می میرم :((((((
+ مصی: دختردایی خوشگل من چطوره؟؟؟
- بد نیستم...یه خواهش...دیگه بهم خوشگل و اینا نگو لطفا...ممنون.
+ چرا؟؟ یه دلیل بیار
- شاید از نظرت مذهبی نباشم ولی تا حدودی هستم... زدن این جور حرفا توسط یه دختر و پسر نامحرم حرامه...قانع شدی؟؟؟
+ باشه بیخیال
- :)
+ زیاد خوشحال نباش،دیگه بت پیام نمیدم تا گناه نکنی
- صلاح مملکت خویش خسروان دانند
:/ بهتر...حالا انگار من از خدامه :/ کلا مهم نیس برام :|
یه وقتایی خیلی بدجنس میشم...اماااا واقعا دوست ندارم یه وسر نامحرم بم بگه خوشگلی...
یه حس بد و گو.هی بم میده که در واژه نمی گنجد!!!! :/
فی الواقع بیشترش برا اینه که میدونم این پسری که بم میگه خوشگل از رو برادری و به عنوان یه پسرعمه نیست....
کلا بیخیالش...امروز مدرسه نرفتم از بس مریض بودم...
دینی هم دو درس امتحانه به زور یه درسو خوندن الان رو دومیم خداکنه تموم بشه...
سرماخوردگی خره...بزه...بیشوره...آغشاله...
سرماخوردگی عبضی :||||
+چرا پسرا اینقدر عجیبن؟؟؟ به عبارتی چرا نمیشه پسرا رو شناخت؟؟؟
+ به مصی میگم چرا حسی به وجود بیاد وقتی آینده مشخص نیست؟
میگه حرف دلتو بگو حتی اگه تو آینده نشه حداقل حسرت نخوری که بهم نگفتی...
حرفشو که قبول ندارم...
من تا یکی اسمش نره تو شناسنامم دوستت دارمی بش نمیگم...
اصن هیچی... حس گندیه ها... شایدم حس خوبیه...
نمی دونم...
به خاطر عقایده... حس درونی خودمه...
بازم نمی دونم...
ولی حس میکنم ابراز علاقه قبل ازدواج... دوستت دارم عاشقم گفتنا و...
اصن گناهه...ینی یه همچین حسی بم دست میده...
حس خوبی ندارم به این حرکت...
یه خورده ذهنم مشغول شده ولی دلیل نمیشه از درس و اینا بیفتم...
درس جای خودش...
الانم اومدم تخلیه ذهنی کنم برم سراغ تاریخ ادبیات برا امتحان فردا...
+ خدایا توکل به تو...
+ وه منم غیبت کبری کردماااا دلم تنگ شد برا وبلاگ نویسی... الانم یه وقت آزاد گیر آوردم بدو بدو اومدم ببینم چه خبره اینجا... یکمم بنویسم دلم وا شه :))
+ عروسی دایی مث برق و باد گذشت... با اینکه بابا با گیر دادنای مضخرفش که زیاد نرقص و پیش پسرای فامیل نرو و چه میدونم اینجا نباش اونجا نباش ر.ید تو حالم ولی درکل خوب بود...
+ آخرش مجبورم کردن پاتختی عربی برقصم...ای ملعون ها :))))
+ مدرسه ^__^ خوبههههه می سازیم باهاش...
تا حالا پنج-شیش تا بیست و یه ۱۷ و ۱۸ داشتم که اون ۱۷
به خاطر دبیر جغرافی ع.نمون بود که به خاطر سه تا کلمه آب و هوا و پراکندگی
بم این نمره رو داد و اون ۱۸ هم که امتحان از ده نمره بود و ۹ شدم ضربدر دو شد...
امروز مطالعات رفتم جلو با اینکه همه رو جواب دادم ولی گفت به خاطر من منی که تو مثال کردی میدم ۱۹ :|
ینی دلم میخواست سرمو بکوبم تو دیوار!!!!
عوضیای عقده ای خرن!
اصلا با معلمامون حال نمیکنم به جز دو-سه مورد بقیه شون خیلی چیزن :/
+ من امسال معدلمو کنم بالای ۱۹ یه خواب آرومو تجربه میکنم!!!!
+ راستی اردوی راهیان نور میخواد بچه ها رو ببره سنندج و مریوان و طلاییه و اینجاها ...خیییلی دلم میخواد برم ولی بابا اجازه نمیده :/ میگه میری اونجا اتوبوس چپ میکنه میمیری ما تو رو با خون دل بزرگ نکردیم بری اونجاها یه چیت بشه...اصن برم اسید بخورم از دستش ://
+ من هنوز هیچ کتاب تستی نخریدم که تست بزنم...اصن نمیدونم باید چیکار کنم هیچ بزرگتری هم اطرافم نیست ازش کمک بگیرم...دقیقا باید چیکار کنم؟؟؟ خیلی تو این مورد سرگردونم :((
+ ناموسا دوسه روز حس کردم عاشق یکی شدم بعد دوباره به این نتیجه رسیدم این شکرخوریای اضافه به من نیومده :/ اصن من و چه به این غلطا ...عیب نداره نوجوونیه دیگه :/
+ الان من برای اینکه بتونم خودم یه حساب برا خودم باز کنم باس هیجده سالم پر بشه؟ یا برم تو هیجده کفایت میکنه؟؟؟
+ هوا ابری و بارونیه...به قول خانوم چمنی: هوای بارونی رو دوج دارم ^__^
+ اوه اوه این کتاب روانشناسی ناموسا سخته ها ...ینی دهن سرویس کنه...پنج شیش ساعت فقط داشتم ۸ صفحشو میخوندم :/
+ ولی دوست داشتنیه مطالبش :)))
+ اولین مستمع و گریه کنش باران است/ آسمان تاب نیاورد محرم برسد...
+ عاشق محرمم...عاشق امام حسین...عااااشق علمدار کربلا...
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
السلام علیک یا ابالفضل العباس(ع)
روز اول مدرسه خوب بود.. استرس و اینا هم اصن نداشتم...
والا ۱۲ ساله داریم می ریم دیگه استرس کیلو چنده؟؟؟ :/
منطق درس داد... خوب بود خوشمان آمد...
حالا امیدوارم هرچی جلوتر می ریم دهنمون سرویس نشه :|
ریاضی هم درس داد... کلا با ریاضی حال نمی کنم ...
همچنین معلممون هم قدرت بیانش خوب نیس پ باس خر بزنم و تجزیه تحلیل کنم تا بفهمم داستان چیه :/
ینی جمیع کادر مدرسمون رو همه باهم بوققققق که یه برنامه هفتگی چیدن به درد ننه شون میخوره و عمه ی گرامشون...
آخه دیو.ثا تاریخ ادبیات و ادبیات و عربی و دینی تو یه روز؟؟؟
تاریخ یکشنبه و دو شنبه پشت سر هم؟؟؟
جغرافیا تو یه روز ۴ ساعت؟؟؟؟ ای بر باباشون لعنت...
بدبختی معلم تاریخمون هم این زنیکه نخاله س...
چشم دیدن ایکبیریشو ندارم از بس سگ اخلاقه... اه...
این از قسمتای شخمی قضیه...
کلاسمون پنجره ش رو به دریاس :)))) وه عاشق ویوشم...
دو سه نفر هم از رشته ریاضی و تجربی اومدن انسانی… مدیر معاونا که همون قبلیان...
آبدارچیمون عوض شد...
مدرسه نمونه...نمونه...نمونه...
ای ر.یدن به مدرسه نمونتون که اینقدر پزشو میدین و امسال قبولی دانشگاه نداشت هه...
برخلاف دو سال اخیر امسال دلم برا مدرسه تنگ شده بود... جدی...
البته فقط مدرسه هاااا وگرنه همکلاسیام آدمایی نیستن که دلم براشون تنگ شه...
یه مشت ... بیخیال غیبت نکنیم...
+ عروسی دایی رو انداختن وسط هفته دهنم ما سرویس شد... هی برو بیا برو بیا...
الان هفته بعد چهارشنبه ریاضی درس میده اون وقت من نیستم...
منطق و دینی هم همینطور :|||
+ اندکی از لیلا و بسیار از جد و آباد بی شعورش بدم میاد... احمقای الاغ :||||||
بعد اینکه یک سری چیزها رو فهمیدم و یک سری حرف هاشون به گوشم خورد و
یک سری رفتار گ.وه ازشون دیدم به این نتیجه رسیدم...
+ چشم و تو هم چشمی (درسته؟) هم شد کار ؟؟؟
بابا ول کنین جان ننه هاتون... مگه خرین؟ نمی فهمین؟
مغزتون کوچیکه که ارزش های واقعی رو دنبالش نمی رین و چسبیدین به این چیزای خاله زنکی؟
اه اه اه تف ...تفففففففف
+اممممم امروز از کله سحر که پا شدیم ۴۰۰ تا قاشق چنگال و بشقاب رو دستمال کشیدیم و
پاک کردیم و دهانمان قشنگ سرویس شد!
+ یه وقتایی که با فاطمه سر موضوعی حرف میزنیم و بحث و گفت و گو و این حرفا دلم میخواد
یکی بزنم تو سرش که هرچی میگم حالیش نمیشه و حرف خودشو میزنه...
عه اصن این بچه یه وقتایی حرفش غلط هم که هست ابروهاشو میده بالا حق به جانب صحبت میکنه...
اون لحظه دیگه قیافه منو تصور کنین :|||||
+ ای بابا پست طولانی شدا
+ خب الان دلم میخواد درس بخونم اما چه کنیم که
خونه مادربزرگیم و کیلومتر ها فاصله است بین من و یارهای مهربان...
+ واااااااای خدا زبان فارسی با توجه به تدریس گ.وه این معلم فاجعه س...
نمره هام میکشه پایین...
بدترین فحش ها نثار روح پرفتوح عمه و مادر و پدر و خود شخص مدیر مدرسه که سرتاپاشو ...
ای بابا خیلی عصبیم بابت برنامه ریزیشون چقدر دری وری گفتم...
وقتی اعتراض کردیم و گفتن همینیه که هست دلم میخواست سرشو بکوبم به دیواز دیو.ثو ://////